دیکشنری
Self Charging
sɛlf t͡ʃɑɹd͡ʒɪŋ
فارسی
1
عمومی
::
خود بخود پر شونده، تحمیل شونده بنفس خود، خودكار
شبکه مترجمین ایران
معنیهای پیشنهادی کاربران
پرکردن نام برای ارسال نظر ضروری است
نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
ترجمه مقالات انگلیسی به فارسی
دارالترجمه
SELF AWARENESS
SELF BELIEF
SELF BELONGING
SELF BINDER
SELF BLAME
SELF BLINDED
SELF BORN
SELF BURIED
SELF CALIBRATION
SELF CARE
SELF CASTIGATION
SELF CECORDING
SELF CENSORSHIP
SELF CENSURE
SELF CENTERED
SELF CHARGING
SELF CHECKING
SELF CHECKING CODE
SELF CHECKING NUMBER
SELF CITY MANAGEMENT
SELF CLEANING
SELF CLOSING
SELF COLLECTED
SELF COLOURED
SELF COMMAND
SELF COMPASSION
SELF COMPASSION BREAK
SELF COMPASSION SCALE
SELF COMPASSIONATE
SELF COMPIEMENT
پاسخ به نظر و معنی پیشنهادی
نام و نام خانوادگی
پر کردن نام برای ارسال گزارش ضروری است.
شماره تلفن همراه (اختیاری)
نظر شما در مورد این معنی
متنی برای نظر وارد کنید.
عبارت داخل کار را وارد کنید